اولين شانس:
 
خدمات مشاوره و روانشناسي
ارائه مطالب مرتبط با روانشناسي و آنچه كه بتواند لحظاتي هرچند كوتاه موجبات دل آرامي را فراهم آورد.
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:40 ::  نويسنده : اصغري

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.

کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می‌کنم. اگر

توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری، من دخترم را به تو خواهم داد.

مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگ ترین بود ، باز شد . باور کردنی

نبود. بزرگ ترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم

به زمین می‌کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید، تا

گاو از مرتع گذشت.

دومین در طویله که کوچک تر بود، باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که باسرعت

حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت: منطق می‌گوید این را ولش کنم ،چون گاو

بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.

سومین در طویله هم باز شد و همان طور که فکر می‌کرد ضعیفترین و کوچكترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود. پس لبخندی زد و در موقع مناسب

روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد،

اما………گاو دم نداشت!!!!

زندگی پر از ارزشهای دست‌یافتنی است، اما اگر به آن ها اجازه رد شدن

بدهیم ، ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود.

 

برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

پيوندها